ارايه مطلب آموزشي

اين سايت جهت آموزش مطالب به مشتاقان ميباشد.

۱۰۱ بازديد

A

  • Abbasi:سكه و واحد وزن ايراني. ريشه‌شناسي: عباس + ي (پسوند فارسي). مربوط به شاه عباس اول (مرگ ۱۰۰۷). (البته خود كلمه عباس كلمه‌اي عربي است)
  • Abkar:سازنده يا فروشندهٔ مشروب. ريشه‌شناسي:آب(فارسي باستان pi-) +كار (از فارسي ميانه)
  • Abkari:ريشه‌شناسي: "Abkari" ساختن يا فروختن مشروبات سكر آور.
  • Absinthe:ريشه‌شناسي: شايد از «اسپند» فارسي. شراب الكلي از مخلوط شراب با افسنتين.
  • Ace:ريشه‌شناسي: فارسي. كارت بازي ايراني مانند پوكر و با همان استدلال.
  • Achaemenid:ريشه‌شناسي: يوناني شدهٔ نام فارسي باستان «هخامنشي».
  • Achar:ريشه‌شناسي: فارسي «آچار». در هند قسمتي از غذا كه ترشي يا چاشني است. (البته آچار كلمه‌اي تركي و به معناي كليد يا بازكننده‌است)
  • Afreet:ريشه‌شناسي: عربي «عفريت»، شايد از فارسي"afraid" ساخته شده باشد. در اساطير عرب هيولايي قوي و اهريمني بود.
  • Afghanistan:واژهٔ افغان با پسوند فارسي –ستان. دركل به معناي"جايگاه افغان هاً.
  • Ahriman:فارسي «اهريمن»، روح پليد در آيين زرتشتي.
  • Ahu:ريشه‌شناسي: فارسي «آهو»، از فارسي ميانه "ahuk". بزكوهي و غزال.
  • Ahung:واژه شناسي:چيني «a-hong»، از فارسي «آخوند» (الهي شناس و واعظ).
  • Ahura Mazda:فارسي باستان «Ahura mazdā»، در آيين زرتشتي خدا را گويند و به معناي «خداي خرد».
  • Akhundzada:ريشه‌شناسي: هندي"akhundzada"، از فارسي «آخوندزاده». در هندي لقبي براي بزرگ زادگان.
  • Algorithm:از نام «خوارزمي»، دانشمند ايراني. (دربارهٔ فارسي بودن كلمه خوارزم بحث‌هاي فراواني وجود دارد)
  • Alkenkengi:از عربي «الكاكنج» (: گياه عروسك پشت پرده)، از فارسي «كاكنج» (kakunaj).
  • Amani:ريشه‌شناسي:هندي و فارسي «امان»، از عربي «امانة» با پسوند فارسي «ـ ي».
  • Angra Mainyu:صورت كهن اهريمن.
  • Angaria:ريشه‌شناسي: لاتين متاخر، از يوناني "angareia"، از فارسي ""angaros (پيك شاهي). در قانون مدني رومي: خدمات اجباري حكومت، فرمانروا، يا كليسا.
  • Angel:ريشه‌شناسي: انگليسي ميانهangel، از فرانسوي باستان angele، از لاتين متاخرangelus، از يوناني angelos (در ترجمهٔ واژهٔ عبري mal'kh «فرشته»)، احتمالاً با ريشهٔ ايراني؛ angaros يوناني از پيك شاهي ايراني (هخامنشي)؛ شايد هم‌ريشه با سنسكريت angirasبه معناي نخستين گروه پرتوهاي آفريدهٔ ايزدي. روان‌هاي ماوراءالطبيعه در الهيات ايراني، يهودي، مسيحي و اسلامي كه عموماً با بال مجسم مي‌شوند و فرستادگان خدا، واسطه‌هاي ايزدي و نگهبانان مخصوص فرد يا ملت هستند.
  • Apadana:ريشه‌شناسي: فارسي باستان"apadana"، به معناي كاخ. از apa پيوسته +dana محوطه.
  • Armenia:الزاماً نبايد ريشهٔ فارسي داشته باشد اگرچه نخستين بار در كتيبه‌هاي هخامنشي نام "Armina" ثبت شده.
  • Arsenic:از «زرنيگ»(zarnig).
  • Arya:از فارسي باستان "Arya"، سرزمين و مردم آريا= ايران، ايراني.
  • Aryan:از فارسي باستان "Aryanam"، سرزمين و مردم آريا = ايران.
  • Asafetida:ريشه‌شناسي: فارسيaza (مصطكي) + لاتين foetida. صمغ خوردني مانند آدامس از گياه ايراني و هند شرقي از خانوادهٔ آنقوزه. با بو و مزهٔ قوي، و در گياه‌پزشكي در داروي ضد تشنج به كار مي‌رود.
  • Asmodeus:روح شيطاني، شاهزادهٔ ديوان، از لاتين Asmodaeus، از يوناني Asmodaios، از عبري تلمودي Ashmeday، از اوستايي Aesh-ma-daeva به معناي «Aeshma ي فريبنده».
  • Assassin:اين واژه از «حشاشين» (پيروان حسن صباح) آمده.
  • Aubergine:از فارسي «بادنجان» كه خود اين واژه نيز ممكن است از سنسكريت آمده باشد.
  • Aumildar:ريشه‌شناسي: عربي «عمل» + دار (پسوند فارسي). تحصيلدار در هند.
  • Avesta:به زير بنگريد.
  • Avestan :ريشه‌شناسي: اوستا، كتاب مقدس زرتشتيان (فارسي ميانه Avastik) + an انگليسي.
  • Azadirachta :ريشه‌شناسي: لاتين نو، از فارسي «آزاد درخت»، درخت آزاده و اصيل.
  • Azedarach :ريشه‌شناسي: فرانسوي azédarac، از فارسي «آزاد درخت»، درخت آزاده و اصيل.
  • Azha :از فارسي «آشيانه».
  • Azure(Color) :از لاتين ميانه azura، از فارسي «لاجورد».
۲۰۱ بازديد
عضو هيأت مديره انجمن تغذيه ايران گفت: رژيم غذايي آقايان پس از ازدواج سالم‌تر مي‌شود، بيشتر مردها پس از ازدواج مقدار كمتري نمك و شيريني در مقايسه با دوران مجردي استفاده مي‌كنند.

به گزار
ش مهرخانه، به نقل از فارس، سيد ضياءالدين مظهري درخصوص ارتباط ازوداج و تغذيه سالم گفت: جاي ترديد نيست كه بدترين غذايي كه در كانون گرم خانواده  تهيه و مصرف مي‌شود سودمند‌تر و سالم‌تر از غذاهاي لوكسي است كه در رستوران‌هاي آنچناني طبخ و تهيه مي‌شود.

وي افزود: يك غذاي خانگي كه از مواد اوليه سالم و از فكر و انديشه سالم و بدون بكارگيري طعم‌دهنده‌ها و چربي‌هاي مضر تهيه مي‌شود هم از بعد اقتصاد تغذيه و سلامت جسمي حائز اهميت است هم از بعد چاشني مهر و محبت و سلامت رواني.
اين متخصص تغذيه ادامه داد: متخصصان تغذيه در اين زمينه متفق‌القول هستند كه ورود به يك زندگي مشترك سالم و مطلوب مي‌تواند الگوي تغذيه‌اي سالم‌تر و مطلوب‌تري را در مقايسه با تغذيه دوران تجرد به دنبال داشته باشد. چرا كه گرايش افراد مجرد عمدتا به سمت تنقلات ناسالم و فست فودها است و اين گرايش در افرادي كه ازدواج كرده‌اند در مقياس بسيار كمتري ديده مي‌شود.
مظهري گفت: در بيشتر خانواده‌هاي ايراني حتي اگر سطح درآمد خانوار اندك باشد باز هم تمايل بيشتر به سمت مصرف غذاهاي خانگي ديده مي‌شود تا غذاهاي خارج از خانه. از سوي ديگر مي‌توان گفت‌كه يك ازدواج سالم و مطلوب مي‌تواند احتمال بروز افسردگي‌ها و اضطراب‌هاي همراه با ريزه‌خواري‌هاي عصبي و ناسالم را كاهش دهد. در حالي كه اين روند در افراد مجرد ديده نمي‌شود.
عضو انجمن تغذيه ايران ادامه داد: هر چه در زندگي مشترك ساده‌زيستي بيشتري در پيش گرفته شود و اين ساده‌زيستي در مدل تغذيه همسران نيز ديده شود آثار و نتايج بهتري را در وضعيت سلامت زوجين شاهد خواهيم بود.
وي افزود: نبايد فراموش كنيم كه تغذيه سالم يكي از مصالح اصلي ساخت خانواده‌اي سالم و نيرومند است. تغذيه سالم به شما اجازه مي‌دهد نيازهاي روزانه بدن خود را تامين كنيد در حالي كه پشت گوش انداختن كمبودهاي تغذيه‌اي يا افراط در مصرف غذاهاي ناسالم مي‌تواند خطر ابتلاي افراد به بيماري‌هاي مرتبط به رژيم غذايي را افزايش دهد.
مظهري تصريح كرد: تغذيه سالم زمينه‌ساز لذت بردن از زندگي و تامين انرژي لازم براي كار و تلاش روزانه است و به شما و همسرتان اطمينان خاطر مي‌دهد كه مي‌توانيد فرزندان سالمي داشته باشيد.
عضو انجمن تغذيه ايران گفت: بايد دانست در درازمدت تغذيه سالم به همراه مراقبت‌هاي پزشكي مي‌تواند مانع بروز اضافه‌ وزن، چاقي و بسياري از بيماري‌هاي وابسته به سبك زندگي و مرگ زودهنگام شما و همسرتان شود و خوشبختانه براي برخورداري از چنين تغذيه سالمي هيچ نيازي به كسب دانش‌هاي پيچيده و آكادميك نيست.
عضو هيات مديره انجمن تغذيه ايران در پايان گفت: يك نكته جالب توجه اين است كه رژيم غذايي آقايان پس از ازدواج سالم‌تر مي‌شود چرا كه آن‌ها بعد از ازدواج به پيروي از عادات غذايي همسر خود اغلب غذاهاي سالم تري مصرف مي‌كنند. بيشتر مردها پس از ازدواج مقدار كمتري نمك و شيريني در مقايسه با دورام مجردي استفاده مي‌كنند.
۱۷۶ بازديد

تولد

مصطفي چمران در سال ۱۳۱۰ خورشيدي در خيابان پانزده خرداد تهران، بازار آهنگرها، محله سرپولك به دنيا آمد. او فرزند حسن چمران ساوجي بود كه از روستاي چمران ساوه به تهران مهاجرت كرد.[۸]

تحصيلات

وي تحصيلات ابتدايي خود را در مدرسه انتصاريه، نزديك پامنار، گذراند و دوران متوسطه را در دارالفنون و البرز طي كرد. به سال ۱۳۳۲ با رتبه ۱۵ در رشته الكترومكانيك دانشكده فني دانشگاه تهران پذيرفته شد. او در تمام دوران تحصيل شاگرد اول بود و از استاد سخت گير خود مهدي بازرگان نمره بيست و دو را در درس ترموديناميك دريافت كرد. در درس‌هاي آن روز رايانه آنالوگ، جزو مهم‌ترين و سخت‌ترين درس‌ها بود كه چمران از آن هم نمره ۲۰ گرفت و در ميان دانشجويان، پيشرو بود.

سپس با دريافت بورس تحصيلي به دانشگاه دانشگاه تگزاس اي اند ام آمريكا رفت و با وجود عدم تسلط به زبان انگليسي در سال نخست، به عنوان دانشجوي ممتاز[نيازمند منبع]، درجه كارشناسي ارشد را در رشته مهندسي برق كسب نمود.[۹] سپس براي اخذ درجه دكتري در رشته پلاسما فيزيك به دانشگاه بركلي ايالت كاليفرنيا رفت[۱۰] و در آنجا نيز درخشيد به گونه‌اي كه پايان‌نامه او مرجع بسياري از مقالات علمي دانش روز در زمينه پلاسما فيزيك شد.[نيازمند منبع] وي در دهه ۶۰ در آزمايشگاه‌هاي بل و هم چنين آزمايشگاه پيشرانه جت ناسا استخدام شد.[۱۱][۱۲]

او در كنار زبان فارسي به زبان‌هاي عربي، تركي، فرانسوي، انگليسي و آلماني مسلط بود و در كنار دانش، به هنر نيز توجه داشت.[نيازمند منبع]

ازدواج و خانواده

مصطفي چمران دو بار ازدواج كرد، بار اول در سال ۱۳۴۰ با يك زن مسلمان آمريكايي به نام تامسن هيمن[۱۳] كه نام او را پروانه گذاشت و ثمره اين ازدواج يك دختر به نام روشن و سه پسر به نامهاي رحيم، علي و جمال بود؛ جمال در كودكي در استخر خانه پدر همسر چمران غرق شد. سه فرزند ديگر هر كدام در شهري در كناره غربي آمريكا زندگي مي‌كنند. همسر آمريكايي وي پس از مهاجرت به لبنان و مدتي زندگي كردن در آنجا، به دليل شرايط سخت و محروميت شديد، تصميم به بازگشت به آمريكا گرفت و او را تنها گذاشت و در سال ۲۰۰۹ در گذشت.[۱۳][۱۴]

در ادامه حضور مصطفي چمران در لبنان نقاشي شمع او، آغاز آشنايي او با غاده جابر شد كه درنهايت به ازدواج او با همسر لبناني‌اش انجاميد. واسطه اين آشنائي و ازدواج، شخص موسي صدر و يك روحاني ايراني به نام سيد غروي بوده است.[۱۵] عباس چمران، برادر او آخرين رئيس دانشكده مهندسي برق دانشگاه صنعتي شريف قبل از انقلاب بود كه پس از مرگ او درگذشت[۱۶] و مهدي چمران برادر ديگر او سابقه رياست شوراي شهر تهران را دارد.

موزه دكتر چمران

فعاليت سياسي

وي از ۱۵ سالگي در جلسات تفسير قرآن سيد محمود علايي طالقاني در مسجد هدايت و در دروس فلسفه و منطق مرتضي مطهري و نيز در جلسات ديگر شركت داشت. چمران از نخستين اعضاي انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سياسي دوران مصدق، از دوره چهاردهم مجلس شوراي ملي تا ملي شدن صنعت نفت شركت فعال داشت. وي در روز ۱۶ آذر ۱۳۳۲ در حمله گارد به دانشكده فني دانشگاه تهران جزو معترضان به حضور نيكسون، معاون رئيس جمهور ايالات متحده آمريكا، بود. چمران از مسوولان نهضت مقاومت ملي و عضو جبهه ملي ايران در دانشگاه تهران به شمار مي‌آمد. او پس از حضور در امريكا به همراه تني چند از هم فكرانش شاخه نهضت آزادي ايران در خارج از كشور را تأسيس كرد. وي با همكاري ابراهيم يزدي براي اولين بار انجمن اسلامي دانشجويان آمريكا را پايه‌ريزي كرد و از مؤسسين انجمن اسلامي دانشجويان ايراني در كاليفرنيا بود. به دليل اين فعاليت‌ها، بورس تحصيلي شاگرد ممتازي وي از سوي رژيم شاه قطع شد و از آن پس تا پايان دوره دكتري در دانشگاه بركلي به عنوان پژوهشيار اي آي مشغول به كار شد.[نيازمند منبع]

در آمريكا

لوح يادبود مصطفي چمران در مقابل درب ورودي دانشكده فيزيك دانشگاه صنعتي اميركبير

چمران با بورس شاگرد اولي در دانشگاه تهران براي ادامه تحصيل به آمريكا رفت و در دوره‌هاي كارشناسي ارشد (الكترونيك) در دانشگاه تگزاس اِي اَند اِم و[۱۷] دكتري (رشته فيزيك پلاسما و الكترونيك) در دانشگاه بركلي تحصيل نمود.[۱۸]

چمران در حال كار در آزمايشگاه

در سال ۱۹۶۲ پس از فارغ‌التحصيل شدن با خانواده خود به نيوجرسي منتقل شد و ضمن عضويت در شوراي مركزي جبهه ملي به عنوان عضو هيئت اجرايي و مسئول مالي به فعاليت پرداخت. تدارك اعتراضات و بسيج دانشجويان در جلوي سازمان ملل در نيويورك، جلوي كاخ سفيد در واشينگتن و همچنين سفارت ايران در شهر واشينگتن و ساير كنسولگري‌ها در شهرهاي شيكاگو، نيويورك، سانفرانسيسكو در جهت اعتراض به وضعيت سياسي ـ اجتماعي ايران بخش عمده‌اي از تلاش و فعاليت‌هاي او در اين سال‌ها است.[۱۹]

ماجراي بست نشستن در عبادتگاه سازمان ملل بدين قرار است: در سازمان ملل، محلي به عنوان معبد طراحي گرديده كه نه مسجد است نه كليسا؛ صرفاً عبادتگاه است. اتاقي است بزرگ و ساده كه به صورت يك اتاق آرام و فضايي روحاني طراحي شده و بعضي از بازديدكنندگان لحظاتي در اين محل توقف كرده و با خود خلوت و به نيايش دروني مي‌پردازند. دوازده نفر از ايرانيان طبق قرار قبلي در اين محل حاضر شده و به اصطلاح بست مي‌نشينند. پس از چند دقيقه توجه مأمورين به اين افراد كه بيش از حد معمول در محل عبادتگاه توقف كرده‌اند جلب مي‌شود. مأمورين خواستار خروج ايشان از عبادتگاه مي‌شوند. جمع متحصن خواستار ملاقات با دبير كل سازمان ملل مي‌شوند كه با مخالفت مأمورين روبه‌رو مي‌شوند. از طرفي ديگر، عده‌اي از اعضاء جبهه ملي و دانشجويان هم در خارج از ساختمان تجمع كرده و پلاكاردها و بيانيه‌هايي به زبان انگليسي در اعتراض به شاه و هيئت حاكمه ايران بين توريست‌ها و مردم توزيع مي‌كنند. خبر تحصن ايرانيان در محل سازمان ملل خبرنگاران را به آنجا مي‌كشاند. مأمورين كه از خروج متحصنين نااميد مي‌شوند گارد مخصوص را آورده و دست و پاي آن‌ها را گرفته، كشان كشان از سازمان ملل بيرون مي‌برند و خبرنگاران خارجي و تلويزيون‌هاي سراسري آمريكا از اين صحنه فيلم‌برداري مي‌كنند.[۱۹][۲۰]

چمران در يكي از موسسات پژوهشي بزرگ آمريكايي به نام بل استخدام و ۱۹۶۷ كه به همراه دوستانش به خاورميانه رفت، در اين شركت فعاليت داشت. چمران در آمريكا در واقع مسئول هماهنگ كننده گروه‌هاي حامي ملت فلسطين بود. پس از جنگ اعراب و اسراييل و شكست سنگين كشورهاي عرب، به دليل ايجاد فضاي منفي گسترده عليه مسلمانان چمران تصميم مي‌گيرد از آمريكا خارج شود، به خاورميانه سفر كند و در تحولات جهان اسلام و مبارزه در برابر دشمنان مستقيماً شركت نمايد.

در مصر

چمران پس از اتمام تحصيلات و پس از تظاهرات پانزده خرداد توسط خسرو قشقايي[۲۱] به همراه ابراهيم يزدي، رهسپار مصر شد و به تأسيس اولين پايگاه آموزش جنگ‌هاي مسلحانه پرداخت. او به مدت دو سال، در زمان جمال عبدالناصر، رئيس جمهور مصر، سخت‌ترين دوره‌هاي چريكي و پارتيزاني را آموخت و به عنوان بهترين شاگرد اين دوره شناخته شد.[نيازمند منبع]

در مصر با مشاهده جريان ناسيوناليسم عربي به جمال عبدالناصر اعتراض كرد و جمال ضمن پذيرش اين اعتراض گفت كه جريان ناسيوناليسم عربي آن قدر قوي است كه نمي‌توان به‌راحتي با آن مقابله كرد و به دنبال آن به چمران و يارانش اجازه داد كه در آن كشور نظرات خود را بيان كنند.[۲۲]

عادل عون معروف به ابو ياسر از مبارزين قديمي لبناني كه از دوستان چمران در مصر و همرزمش در لبنان بوده است مي‌گويد: از چمران در مورد علت ترك آمريكا و آمدنشان به مصر پرسيدم كه گفتند: به اين دليل كه نمي‌خواستند در پيشرفت صنايع نظامي آمريكا شركت كنند و براي كمك به برادران مسلمان در اين دوره نظامي شركت كرده‌اند. براي من عجيب بود؛ گويا ايشان جزو پنج متفكر مسلماني بودند كه در پروژه گسترش و پيشرفت سلاح‌هاي آمريكايي بايد شركت مي‌كردند. مي‌گفت من از آتش فرار كرده‌ام، گويا ايشان از مركز علمي كه در آن بودند ۲ سال مرخصي گرفته بودند تا به گروه‌هاي مبارز بپيوندند.[نيازمند منبع]

در لبنان

در سال ۱۳۵۰ موسي صدر، رهبر شيعيان لبنان، در سفري به تهران ضمن ملاقات با مهدي بازرگان و گزارش خدمات در لبنان، از تشكيل يك مدرسه در شهر صور خبر مي‌دهد و از ايشان معرفي يك مهندس مجرب جهت اداره مدرسه را خواستار مي‌شود. مهندس بازرگان، چمران را معرفي مي‌نمايد. پس از تماس موسي صدر با چمران، اين امر مورد قبول او قرار گرفته و وي دوباره همه چيز را رها كرده و به سوي لبنان رهسپار مي‌گردد.[۲۳]

چمران در لبنان، در كنار موسي صدر، به فعاليت‌هاي فرهنگي و چريكي مي‌پردازد و مديريت مدرسه صنعتي جبل عامل را به عهده مي‌گيرد. محمد نصرالله عضو هيئت رئيسه جنبش اَمل دربارهٔ حضور مصطفي چمران در لبنان مي‌گويد: «مصطفي چمران بر حسب خواست موسي صدر از مصر به لبنان آمد. همسر ايشان به همراه سه پسر و يك دختر نيز به لبنان آمدند. اما به دليل عدم وجود مدرسه براي آنان، خانواده چمران نتوانست در لبنان زندگي كند. او از همسرش جدا شد و خانواده‌اش را رها كرد تا با خانواده فقرا زندگي كند. خودش مي‌گفت من خاك كفش‌هاي فقرا هستم. چمران در دل شيعيان لبنان جاودان است. موسي صدر وصيت كرد كه همواره حرف مصطفي چمران اجرا شود.[۲۴]

تأسيس پايگاه چريكي مستقل براي تعليم مبارزان ايراني در لبنان، از ديگر اهداف چمران بوده است. چمران در لبنان به موسي صدر كمك كرد تا سازمان امل، به عنوان شاخه نظامي، «حركةالمحرومين» را پايه‌گذاري كند.[۲۵] چمران مي‌گويد از سال ۱۹۷۱ كه به جنوب لبنان مي‌آيد، كلاس‌هايي براي درس‌هاي ايدئولوژيك اسلامي به سبك انجمن‌هاي اسلامي دانشجويان به راه مي‌اندازد. از هر دهي يك يا دو نفر از معلمين مسلمان را انتخاب كرد كه در كل حدود ۱۵۰ نفر مي‌شدند؛ هفته‌اي يك بار به مدرسه مي‌آمدند و جلساتي اسلامي برپا مي‌شد كه موسي صدر، شيخ مهدي شمس الدين، محمدحسين فضل‌الله و رجال ديگر سخنراني مي‌كردند و بعد خودش وارد بحث مي‌شد و يك سلسله دروس ايدئولوژيك را بيان مي‌كرد. همين افراد بودند كه اولين هسته‌هاي سازمان «حركت المحرومين» در جنوب را تشكيل دادند. او در بيروت نيز نظير اين اقدام را انجام داد.[۲۶]:۱۸۴

هنگامي كه منطقه شيعه نشين نبعه توسط فالانژها محاصره شده بود، چمران در مأموريتي خطرناك، سوار بر زره‌پوشي از ارتش لبنان، خود را به داخل منطقه محاصره شده مي‌رساند. در ميان راه فالانژيست‌ها زره‌پوش را متوقف مي‌كنند و مي‌خواهند در آن را باز كنند كه چمران از داخل دستگيره در را محكم مي‌گيرد و آنها فكر مي‌كنند در قفل است و وقتي از شيشه كوچك به داخل نگاه مي‌كنند او خود را پنهان مي‌كند؛ آنها نيز با تصور اينكه كسي داخل نيست منصرف مي‌شوند. چمران پس از سه روز ماندن در نبعه تصميم به مراجعت مي‌گيرد. براي بازگشت زره‌پوشي نبود؛ لذا با ارمني‌ها تماس مي‌گيرد؛ ارمني‌ها در قبال گرفتن پول، شيعيان را به بيروت مي‌رساندند و اكثريت آنها در ميان راه به اسارت مي‌افتادند و كشته مي‌شدند. چمران با اتومبيل، همراه سه نفر ارمني، وارد منطقه فالانژيست‌ها مي‌شود و در پست ايست و بازرسي فالانژها با استفاده از گذرنامه يك شخص فرانسوي كه شباهتي به چمران داشته، شروع به صحبت به زبان فرانسه با مأمورين مي‌كند و بدين ترتيب از محاصره آنها خارج مي‌شود. او گزارشي از وضعيت وخيم شيعيان جنگ زده نبعه به موسي صدر مي‌دهد. موسي صدر با دوستي در فرانسه تماس گرفته و تقاضاي كمك مي‌نمايد؛ او نيز با سازمان پزشكان بدون مرز تماس برقرار مي‌كند و اكيپي متشكل از چهار پزشك فرانسوي به همراه سه پرستار عازم نبعه مي‌شوند. چمران دوباره همراه با اكيپ فرانسوي عازم نبعه مي‌شود كه در ميان راه اتومبيل آنها را به رگبار مي‌بندند و سوراخ سوراخ مي‌كنند.[نيازمند منبع]

چمران ارادت زيادي به موسي صدر داشت و از يادداشت‌هايش اين امر كاملاً هويداست. چمران نسبت به گروه‌هاي سياسي لبنان شناخت زيادي داشت، وي آزردگي خاطر خويش را از باران تهمت‌هايي كه گروه‌هاي مختلف سياسي به او مي‌زدند كتمان نمي‌كند. از جمله اتهامات كه به چمران زده بودند، تسليم نمودن اردوگاه بزرگ فلسطيني تل زعتر به كتائب فالانژها بوده‌است. چمران با رهبران فلسطيني و در رأس آنها، ياسر عرفات نيز تماس و همكاري نزديك داشته است به طوري كه ياسر عرفات و ابوجهاد مي‌آمدند و از او مشورت مي‌گرفتند.[نيازمند منبع]

در بحبوحه پيروزي انقلاب ۱۳۵۷، چمران در نظر داشت كه پانصد رزمنده از سازمان «امل» را تجهيز نموده و خود را به وسط معركه نبرد در ايران برساند. دولت سوريه نيز دادن امكانات و هواپيما براي انتقال رزمندگان را تقبل نموده بود تا در هر جا كه سازمان امل مي‌خواهد رزمندگانش را پياده كند. اما نبرد در تهران ۲۴ ساعت بيشتر طول نكشيد و طرح به مرحله اجرا در نيامد.[۲۷]

با پيروزي انقلاب ۱۳۵۷، در سي ام بهمن همين سال چمران همراه با يك گروه ۹۲ نفره از لبنان به ايران آمد و با آنكه قصد ماندن در ايران را نداشت، به توصيه سيد روح‌الله خميني در وطنش ماندگار شد. در اوايل پيروزي انقلاب، به تربيت اولين گروه از پاسداران انقلاب اسلامي در سعدآباد پرداخت.

۱۹۲ بازديد

 

جايگاه ولايت فقيه در اعتقادات اسلامي

پسنديدم
 
چاپ
ولايت فقيه

مسلماناني كه به ولايت فقيه معتقد نبوده و يا بر اين باورند كه شرائط آن در شخصي كه با عنوان ولي فقيه، اداره جامعه را بر عهده دارد، موجود نيست و نيز هم وطنان غير مسلماني كه از اساس، اسلام را قبول نداشته تا به لوازم آن پاي بند باشند، نمي توانند به دليل عدم اعتقاد تئوريك و يا عدم تطبيق مفهوم بر مصداق، مخالفت عملي با ولايت فقيه داشته باشند، چون چنين مخالفتي، مخالفت با قانون اساسي تلقي خواهد شد و مي دانيم كه قانون اساسي، ميثاقي ملي است كه همگان موظف به رعايت آن مي باشند، خواه مباني آن را از لحاظ تئوري پذيرفته و خواه ايراداتي بر آن داشته باشند.

 

 

جايگاه ولايت فقيه در اعتقادات اسلامي:

"در فرهنگ اسلامي، پس از توجه به ضرورت وجود زمامدار براي جامعه، هيچ كس به خودي خود حق چنين امري را ندارد، جز خداوند متعال كه تمام شئون هستي آدمي از اوست و همين امر اقتضا مي كند كه انسان مطيع اوامر و نواهي او باشد. حال اگر او ما را به تبعيت از شخص يا گروهي خاص فرا خواند، ما نيز اطاعت مي كنيم و اگر براي زمامدار شرايطي را بيان كرد و تعيين شخص او را از بين حائزين شرايط بر عهده ما گذارد، باز مطيع او خواهيم بود. مسلمانان از گذشته تا حال اعتقاد داشته اند كه خداوند متعال زمامداري امت اسلام را به شخص رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) سپرده و سپس به اعتقاد پيروان مكتب اهل بيت(عليهم السلام) اين امر به امامان معصوم(عليهم السلام) منتقل شده است." (هادوي تهراني، مهدي، ولايت و ديانت، ص 59)  "از ديدگاه شيعه، ولايت فقيه در عصر غيبت، ادامه ولايت امامان معصوم(عليهم السلام) است، همان گونه كه ولايت آنها در امتداد ولايت نبي اكرم(صلي الله عليه و آله) قرار دارد و حاصل آن، اعتقاد به اين نكته است كه در رأس جامعه اسلامي و در مقام مديريت كلان آن بايد يك اسلام شناس قرار گيرد كه اگر معصوم(عليه السلام) حضور داشت، شخص او و اگر نبود، فقيهان اين مسئوليت را بر عهده خواهند داشت."

به دنبال آن و بنابر بيشتر نظرات، فقيه در مسائل حكومتي، از همان اختيارات معصوم(عليه السلام) برخوردار است. البته، تعدادي از فقهاي متأخر، دائره ولايت فقيه را محدودتر دانسته و آن را به تمام امور حكومتي گسترش نمي دهند.

بدون شك از يك سو جامعه به زمامدار و رهبر نياز دارد. از سوى ديگر مسايل حكومتى امورى نيست كه از حوزه‏ دين خارج باشد، بلكه عناصر جهان شمول دين در اين زمينه به صورت يك نظام كامل در دين خاتم ارايه شده است و عقل نه تنها در دخالت دين در زمينه زمامدارى منعى نمى‏بيند، بلكه به مقتضاى حكمت بر ضرورت آن اصرار دارد

 

با توجه به آنچه گفته شد، مي توان چنين نتيجه گرفت:

 

1. ولايت فقيه، مسئله اي فقهي است و هر چند اكثريت قريب به اتفاق علماي شيعه بدان اذعان دارند، اما نمي توان آن را از اصول اعتقادي دانست كه هر شخصي ولو مجتهد و محقق، به محض عدم پذيرش آن، از دايره مكتب تشيع خارج شود.

2. افرادي كه تئوري ولايت فقيه را پذيرفته و مي دانند كه ولي فقيه موجود نيز با طي روال شرعي و قانوني به اين منصب رسيده است، نمي توانند از اطاعت عملي او سرپيچي كنند.

3. در ضمن، مسلماناني كه به ولايت فقيه معتقد نبوده و يا بر اين باورند كه شرائط آن در شخصي كه با عنوان ولي فقيه، اداره جامعه را بر عهده دارد، موجود نيست و نيز هم وطنان غير مسلماني كه از اساس، اسلام را قبول نداشته تا به لوازم آن پاي بند باشند، نمي توانند به دليل عدم اعتقاد تئوريك و يا عدم تطبيق مفهوم بر مصداق، مخالفت عملي با ولايت فقيه داشته باشند، چون چنين مخالفتي، مخالفت با قانون اساسي تلقي خواهد شد و مي دانيم كه قانون اساسي، ميثاقي ملي است كه همگان موظف به رعايت آن مي باشند، خواه مباني آن را از لحاظ تئوري پذيرفته و خواه ايراداتي بر آن داشته باشند.

۲۰۴ بازديد

تولد و دوران اوليه زندگي

امام موسي كاظم در دوران كشمكش بين عباسيان و امويان به دنيا آمد و چهار سال داشت وقتي سفاح، اولين خليفه عباسي، به حكومت رسيد. مادرش حميده، برده‌اي بربري يا اندلسي بود كه توسط پدرش خريداري و آزاد شده بود. كاظم در خانوادهٔ پرجمعيتي با نه خواهر و شش برادر زندگي مي‌كرد. بزرگترين برادرش اسماعيل قبل از پدرش از دنيا رفت و به عقيده اكثريت شيعيان كاظم به امر خداوند و به حكم جعفر صادق به عنوان امام بعدي انتخاب شد.[۴]

برخي منابع از هوش سرشار كاظم در دوران كودكي ياد مي‌كنند. محمدباقر مجلسي داستاني را روايت مي‌كند كه در آن ابوحنيفه به ديدار جعفر صادق مي‌آيد تا از او در مورد مسئلهٔ سؤال كند كه با پسرش كاظم كه در آن موقع پنج سال داشت مواجه مي‌شود. ابوحنيفه سؤالي را كه براي صادق آماده كرده بود از كاظم مي‌پرسد: " پسر! گناه از كجا صادر مي‌شود؟ از طرف خداست يا از طرف بندهٔ خدا؟" كاظم پاسخ مي‌دهد: "يا از طرف خداست و بنده هيچ نقشي در آن ندارد كه در آنصورت خداوند بنده را به خاطر چيزي كه در آن نقشي نداشته تنبيه نمي‌كند. يا از طرف خداوند و هم از طرف بنده است كه در آنصورت خداوند شريك قوي تر است و شريك قوي تر حق ندارد ضعيف تر را به خاطر گناهي كه هر دو در آن نقش داشته‌اند تنبيه كند. يا از طرف بنده است و خدا در آن نقشي ندارد كه در آنصورت اگر خدا بخواهد بنده را مي‌بخشد و اگر نخواهد تنبيه مي‌كند، و خدا كسي است كه كمكش در همه حال طلب مي‌شود." نقل است كه ابوحنيفه با شنيدن اين پاسخ، خانهٔ صادق را ترك كرده اظهار داشت كه اين پاسخ برايش كافي بوده است.[۵][۶]

در موقعيتي ديگر، ابوحنيفه از كاظم، نزد پدرش صادق، ايراد گرفته مي‌گويد: "پسرت موسي را ديدم كه نماز مي‌خواند در حالي كه مردم از جلويش رد مي‌شدند، و موسي مردم را از اين كار بازنمي‌داشت". صادق دستور مي‌دهد موسي را نزدش بياورند و از او مي‌پرسد آيا اين حرف درست است. كاظم پاسخ مي‌دهد: "بله پدر! كسي كه من برايش نماز مي‌خوانم به من نزديكتر از كساني است كه از جلويم رد مي‌شوند. خداوند بلند مرتبه مي‌فرمايد: ما از رگ گردن به او نزديكتريم(قرآن ۵۰:۱۶). با شنيدن اين پاسخ صادق برخاسته كاظم را در آغوش گرفته مي‌گويد: "پدر و مادرم فدايت! فداي تو كه رازها بر تو آشكار مي‌شود."[۷]

امام موسي به خاطر صبر زياد و به اين دليل كه خشمش را فرومي‌خورده است، كاظم لقب گرفته است. همچنين به اين دليل كه نسبت به كساني كه به او بد كرده بودند مهربان و بخشنده بوده است.[۲] به نوشتهٔ ابن خلكان، وقتي كسي از او بدگويي مي‌كرد هديه‌اي برايش مي‌فرستاد.[۴] گفته مي‌شود كه مردي در حضور كاظم به جدش علي بن ابيطالب توهين كرد. همراهان كاظم خواستند به مرد حمله كنند كه كاظم مانع شد. كاظم سپس به مزرعهٔ مرد در خارج از مدينه رفت، مرد با ديدن امام شروع به داد و بيداد مي‌كند كه محصولش را لگد مال نكند. كاظم اما بي‌توجه به او نزديك شده سلام كرده با خوشرويي پرسيد چقدر پول صرف كاشت مزرعه كرده است. مرد پاسخ داد "صد دينار!" سپس پرسيد "چه اندازه از آن برداشت خواهي كرد؟" مرد پاسخ داد كه غيب نمي‌داند. كاظم پرسيد "چه اندازه اميدواري از آن برداشت كني؟" كه مرد پاسخ داد "دويست دينار!" كاظم سيصد دينار به او داده گفت: "اين سيصد دينار براي توست و محصولت هم برايت باقي است".[۸]

امام موسي كاظم سپس مرد را ترك كرده به مسجد رفت و مرد را ديد كه زودتر از او به آنجا رسيده بود. مرد با ديدن كاظم برخاسته اين آيه را بلند خواند كه: "خدا بهتر مي‌داند رسالتش را كجا قرار دهد."(قرآن ۶:۱۲۴) اصحاب كاظم از اين تغيير رفتار متعجب شده دليلش را پرسيدند و مرد جريان را برايشان تعريف كرد. سپس امام به اصحابش رو كرده گفت: "كدام راه بهتر بود؟ آنچه شما مي‌خواستيد يا آنچه من انجام دادم؟"[۸] موسي كاظم همچنين عبد صالح خوانده مي‌شد. معروف بود كه كاظم پولهايي را در بين اهل مدينه توزيع مي‌كرد با اينكه خودش وضعيت بهتري از آنها نداشت.[۴][۹] امام موسي كاظم همچنين در بين شيعيان به باب‌الحوائج معروف است.